نقد و بررسی سریال چینی گرگ، وولف از مون شاین | The Wolf
سریال The Wolf 2020
نام ها: گرگ
محصول: 2020 چین از شبکه Tencent Video, iQiyi, Youku
ژانر: تاریخی | عاشقانه | فانتزی
تاریخ پخش: Nov 19, 2020
قسمت ها: 49
روز های پخش: پنجشنبه
مدت زمان: 45 دقیقه
وضعیت: تمام شده
بازیگران:
Darren Wang – Li Qin – Sean Xiao
خلاصه داستان: در سالهای آخر سلطنت تانگ، یک فرماندار نظامی به نام ژو ون زمانی که در حومه شهر است اتفاقاً با پسری روبرو می شود که توسط گرگ ها بزرگ شده است. او تصمیم می گیرد پسر را به خانه ببرد و او را به فرزندی قبول کند و نام او را ژو یو ون بگذارد. سپس زو ون دست به یک کودتا میزند و …
نقد و بررسی سریال چینی گرگ
محوریت داستان خیلی ساده و شاید تا حدی کلیشه ایه. داستان دختر و پسر ساده و جوانی که بعد از سال ها به دشمنان هم بدل می شن.
روند سریال :
گرگی پسریه که عمری با گرگ ها بزرگ شده بر حسب تصادف با دختر جسوری به اسم شینگ آر اشنا می شه و هر دو دلباخته ی هم می شن. رابطه ی پاکی که با حضور آدم های روستا و سوءتفاهم ها از بین می ره. گرگی با فکر خیانت شینگ آر به دره سقوط می کنه و شینگ آر با عشقی ماندگار سال های بعدی رو با عذاب وجدان سر می کنه. حالا هشت سال گذشته. گرگی به فرزند خونده ی پادشاه بدل شده و با فکر خیانت عشقش ، به دستور امپراطور پدر شینگ آر رو می کشه و دخترش رو نجات می ده. از همینجاست که شینگ ار در دسیسه ی بزرگ امپراطور و دست نشونده اش گرگی گرفتار می شه و تقابل عشق و نفرت در طول سریال به نمایش در میاد.
نکات مثبت
اول از همه فیلمنامه ی مرتب سریال.
قبلا گفته بودم نویسنده ی خوب کسیه که ایده هاش رو تو سریال پخش کنه. نه اینکه همه رو یه جا تو چند قسمت اولی بریزه و انتهای سریال دستش خالی شه. اتفاقی که تو سریال های کره ای میوفته شروعی طوفانی و قسمت های پایانی ضعیف اما چینی ها برعکسن. خیلی خوب این مورد رو تو داستان هاشون رعایت می کنن. داستان فراز ونشیب خوبی داره.
چند قسمت اول اشنایی، جدایی و ملاقات دوباره ی شینگ ار و گرگی.
چند قسمت بعدی نفرت گرگی و عواقب خشمش
بعد از اون رو شدن واقعیت محبت گرگی و شینگ ار
و این روند همین طور جلو می ره. درست مثل فصل های یک کتاب.
همین باعث می شه داستان اگر چه تو بعضی قسمت ها کشدار می شه اما همچنان بیننده رو به دنبال خودش بکشه. مخصوصا که داستان تقریبا تا انتهاش از تب و تاب نمی افتاده و هر بار یه ایده و نقطه ی عطف جدید رو می شه.
از طرف دیگه خیلی خوب هم از گذشته ی داستان استفاده شده بود. قسمت های جوونی گرگی و شینگ آر درست مثل راه تنفس تازه به قسمت های سریال جون می ده.
استفاده از پتانسیل ایده:
گرگی پسریه که با گرگ ها بزرگ شده، بویایی، شنوایی و قدرت بدنی خوبی داره. در جای جای سریال این مورد رعایت شده و نویسنده یادش نرفته. مثل وقتایی که شینگ ار به گرگی نزدیک می شد. گرگی هر جا بود شینگ آر رو می شنید. خیلی خوب هم از این گزینه استفاده کرده. استفاده از المان ها و نشونه ها، مثل زنگوله ای که شینگ ار همه جا همراهش بود. یا اون کیسه ی عطر یا حتی اشنایی گرگی با سبزی های معطری که شینگ آر توی چایی می ریخت.
انتخاب بازیگرها مخصوصا نقش اصلی مرد:
این اقا نسبت به بقیه ی بازیگرهای چینی ظاهر متفاوتی داره. زیاد خوش قیافه نیست. پوستی کاملا برنزه، حتی یه غوز هم روی بینش داره. اول که بازیگر مرد رو دیدم تو ذوقم خورد مخصوصا که بقیه بازیگرهای مرد، خوش صورت یا حداقل قابل قبول بودن اما همینکه داستان جلو رفت تازه به کارگردان مرحبا گفتم. در اصل زشت بودن و خشن بودن صورت گرگی مهم بود که این بازیگر خیلی خوب تونسته بود از پسش بربیاد.لامذهب موقعی که می خواست شینگ ار رو دلسرد کنه دلم می خواست با همین دست هام خفه اش کنم.
مفهوم سریال:
واقعا که چینی ها خیلی خوب می تونن معانی عالی رفتار و انسانیت رو با تصویر منتقل کنن. شینگ آر موجود خوبی بود از همون اول تا اخر تغیر نکرد و به همه محبت کرد. همین شد که تونست شاه چین رو به سمت خودش بکشه، بعد هم پسر شاه چین، گروه برده ها، گروه خودش، گرگی. درست مثل یه منبع نور همه رو دور خودش جمع کرد. گرگی هم با اینکه بدی کرده بود تو طول سریال مجازاتش رو کشید توبه کرد.
موسیقی عالی سریال:
یکی از یکی قشنگتر. اینقدر خوب بود که آهنگ هاش رو روی سه تا کلیپ سریال چینی دیگه هم گذاشتم. از تیتراژ گرفته تا صحنه های غمناک و هیجان انگیز
تیراژ کار شده و عالی سریال همراه با اون اهنگ قشنگ واقعا تو لحظه ی اول بیننده رو جذب می کنه. تیتراژی که براش کار شده بود.
طراحی لباس: اوف نگم از لباسهاشون. چقدر طراحی لباس ها تو این سریال قشنگ بود. از لباس های پزشکی که از گرگی متنفر بود تا لباس های شاهدخت.
استفاده از جلوه های ویژه:
به جز فیلم و سریالهای هالیوودی معمولا هیچ کشوری نمی تونه از جلوه های ویژه ی خوبی استفاده کنه اما اینجا واقعا راضی بودم. گرگ های خوبی طراحی کرده بودن.
برای سریال فانتزی های زیادی داشتم که تک به تک اجرا شد. مثلا دوست داشتم گرگی با گل استخوان گرگ که روش تاثیر می ذاشت، دیونه بشه و دقیقا همینجا تقابلش با شینگ ار رو ببینم.
سکانس های برتر:
اولین سکانس، سکانسی که شینگ آر پرید تا گرگی رو مجبور به اعتراف کنه. واقعا صحنه ی قشنگی بود. با پریدن شینگ ار، واکنش و اکت و میمیک صورت گرگی عالی بود. بی فکر به دنبال شینگ ار پرید. با سکانس های بعدی یه قسمت عالی از عاشقانه رو ساخت.
قسمتی که شینگ ار و گرگی در مجادله ان. شینگ ار با اینکه می دونه ارباب بو، همون گرگی خودشه اما دلیلی برای اثبات نداره تا اینکه گرگی برای از سر باز کردن شینگ ار کیسه ی عطرش رو به دست باد می سپاره. جالب اینجاست که باد می چرخه و می چرخه و دقیقا جلوی چشمای ما و شینگ ار، کیسه ی عطر تو دست گرگی می شینه. یه فلاش بک از گذشته و تکمیل صحنه. براوو به کادر نویسندگی و کارگردانی
صحنه ی نبردشون که گرگی خودش رو قربونی می کنه، صحنه ای که شینگ ار ندونسته با ارباب بو راجع به گرگی حرف می زد انگار آب روی آتیش بود. یا صحنه ای که شینگ ار و گرگی با هم مجبور می شن به سمت چین برن. شینگ آر فکر می کرد گرگی داره اذیتش می کنه اما همه اش به خاطر خود شینگ آر بود. چقدر هواداری گرگی عالی بود.
دیالوگ برتر:
«تو زشتی، چطور می تونی تو زشت بودن هم شبیهش باشی.»
«یه احساسی داشتم که اگه هر دومون عاشق یک زن نمی شدیم، اگه دشمن نبودیم، دوست می شدیم. »
«دوست؟ عمرا همچین فرصتی نصیبت می شد. تقدیر من اینه که تا ابد تنها باشم.»
باقی دیالوگ ها از سسانگه ی عزیزم، دستش درد نکنه.
"روز بعد از رفتنت میوه شکری خریدم ،تلخ بود ...خیلی تلخ! همه این سال ها میوه های شکری تلخ بودن"
"وقتی پیش توام گرگیم وقتاییم که پیش تو نیستم هنوز یادمه که گرگیم!"
"توی دنیای به این بزرگی ... چرا من و تو نمی تونیم باهم باشیم ...فقط ما"
"شخصیت یک مرد هرگز عوض نمیشه"
"مردم تو زندان میتونن گریه کنن ولی من وقتی به عمارت برگردم باید بخندم"
"یک اشتباه تو جنگ به قیمت جون هزاران نفره!...برای همین از اشتباهات نمی گذرم"
"نفرت زیاد از یک نفر باعث فراموشی هدف اولیه ات میشه ،تغییرت میده!"
"مردا هیچوقت زنای باهوش رو دوست ندارن"
"جنگ داره شروع میشه ولی نسیم آروم و آرامشبخشه!
واقعا؟! پس چرا من فکر می کنم باد داره دیوونه وار میوزه؟ نگاه کن،موهات بهم ریخته اس!"
"الان چه موقعیه؟ سپیده دمه! بعد از سپیده دم ،صبح میاد!"
"دیگه اون آدمی که بودم نیستم ،آزاد بودم ولی وقتی عاشقی این بهایی که باید بدی! نمی خوام آزادانه بگردم دلم میخواد کنارش باشم!"
"اگر خیلی به چیزی اهمیت بدی؛همون میشه شروع شکستت"
"دلم میخواد همه چیز رو تو روش بگم ولی تو صورتشو وقتی به اون مرد فکر میکنه ندیدی"
"چرا نمیری اون زیباروها رو پیدا کنی؟ مثل عسل شیرینن نه؟!
عسل هرچقدم که شیرین باشه مزه اش موندگار نیست؛ولی درخشش ی ستاره ابدیه!"
"برای شکار شیر لازمه وارد لونه اش بشی"
"یادت رفته ؟ ما یتیم شده های جنگیم ... دنیا ما رو فراموش(طرد) کرده!"
"عشق و جنگ مثل همند! (عشق جنگه!)"
"تو همه چیز رو از تو چشمام میخونی ! ما بیشتر از خانواده ایم!"
"ممکنه باورت نشه ولی شایعات واقعا میتونن ی نفر رو بکشن!"
"بردن قلب زن مثل جنگه! باید چابک ،فریبنده و دقیق باشی"
"یه جایی هست که دیگه نمیتونی خودتو به بی خیالی بزنی"
"وقتی در قفس رو باز میکنی پرنده بعد کمی شک پرواز میکنه ولی ماجیشینگ پرنده تو نقاشیه! نمیتونه پرواز کنه حتی قصدشم نداره فقط منتظره و با واقعیت نابود میشه!"
"پرنده نقاشی متعلق به نقاشیه! اگر پروازش بدی نقاشی رو نابود میکنی! پرنده ام دیگه دلیلی برای وجود نداره!"
"نمیتونی از اتفاقی که می خواد بیفته فرار کنی!اتفاقی که بخواد بیفته در نهایت میفته!"
"وقتی که ضعیف بود و تاریکی وجودش رو فراگرفته بود با ترسش بهش غلبه کردم"
"چرا اینقدر احمق بودیم؟! راهمون برای محافظت از همدیگه فقط درد و نارحتی زیادی نصیبمون کرد."
"بهم گفتی سرنوشتمون بهم گره خورده ولی الان میخوای بری به استقبال مرگ و منو تنها بذاری!"
"متاسفانه، زن های اسطوره ای با سرنوشت بد و تجربه های تراژیک نفرین شده اند!"
نکات منفی
اواسط سریال کلا از ریتم میوفته. با اینکه همه منتظر برملا شدن راز اصلی هستیم اما نویسنده یکم بیش از حد این قسمت ها رو کش می ده تا هر چه دیرتر راز گرگی رو برملا کنه. انتهای سریال هم خیلی جنگ و مریضی گرگی طول کشید رو دور تند دیدم.
یکم منطق سریال مشکل داشت. مثلا مردی که خیانت کرده با اینکه همه جوره صحنه سازی کرده، خودش جلو میاد و نقشه اش رو لو می ده.
واقعا هرچی فکر می کنم نکته ی منفی دیگه ای به ذهنم نمی رسه. بی نهایت از دیدنش لذت بردم، ساعات خوشی رو گذروندم، فانتزی های خوبی دیدم، بازی و عاشقانه ای بسیار قوی، با موسیقی متنی بی نظیر، بهش نمره ی 9.5 رو می دم و به تمام طرفدارها توصیه اش می کنم